در بيستم جمادى الثانى سال دوم بعثت، از صلب پيامبر اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- و از رحم پاك و مطهر خديجه، دخترى پا به عرصه وجود نهاد، دخترى كه همتاى على (ع)، سرمنشأ و ريشه سلسله امامت و ولايت، و الگوى تمامى مؤمنين و موحدين است .
شفاف: در يكى‌ از روزها ، صبحگاهان‌ امام‌ على‌ (ع‌) فرمود : فاطمه‌ جان‌ آيا غذايى‌ دارى‌ تا از گرسنگى‌ بيرون‌ آيم‌ ؟ پاسخ‌ دادند : نه‌ ، به‌ خدايى‌ كه‌ پدرم‌ را به‌ نبوت‌ و شما را به‌ امامت‌ برگزيد سوگند ، دو روز است‌ كه‌ در منزل‌ غذاى‌ كافى‌ نداريم‌ و در اين‌ مدت‌ شما را بر خود و فرزندانم‌ در طعام‌ ترجيح‌ دادم‌ .
امام‌ (ع‌) با تأسف‌ فرمودند : فاطمه‌ جان‌ چرا به‌ من‌ اطلاع‌ ندادى‌ تا به‌ دنبال‌ تهيه‌ غذا بروم‌ ؟ حضرت‌ زهرا (ع‌) فرمودند : اى‌ اباالحسن‌ ، من‌ از پروردگار خود حيا مى‌كنم‌ كه‌ چيزى‌ را كه‌ تو بر آن‌ توان‌ و قدرت‌ ندارى‌ ، درخواست‌ نمايم‌ .
(بحار الانوار ، ج‌ 43 ، ص‌ 59)

ولادت و زندگانی حضرت زهرا (سلام الله علیها)

 

گوشه ‏ای از زندگانى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها)
در بيستم جمادى الثانى سال دوم بعثت، از صلب پيامبر اكرم- صلى الله عليه و آله و سلم- و از رحم پاك و مطهر خديجه، دخترى پا به عرصه وجود نهاد، دخترى كه همتاى على (ع)، سرمنشأ و ريشه سلسله امامت و ولايت، و الگوى تمامى مؤمنين و موحدين است .

 

در يكى از ملاقاتها كه بين پيامبر و جبرئيل صورت گرفت، امين وحى الهى عرض كرد: اى محمد! خداوند على اعلى به تو سلام مى‏رساند و امر مى‏نمايد كه چهل روز از خديجه دورى كنى! آن حضرت 40 روز به خانه خديجه نرفت .


روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت حق تعالى مشغول بود و در اين مدت، در خانه فاطمه بنت اسد به سر مى‏برد و هر شب، هنگام افطار، به على (ع) امر مى‏فرمودند در خانه را باز كنند تا هر كه مى‏خواهد داخل شود و از غذاى حضرت تناول كند .

پس از گذشتن مدت مقرر، جبرئيل نازل شد و عرض كرد: خداوند على اعلى سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: براى تحفه و كرامت من آماده باش! آنگاه ميكائيل طبقى از ميوه‏هاى بهشتى را فرود آورد .
در آن شب، پيامبر (ص) به على (ع) فرمود تا در منزل را ببندند؛ زيرا خوردن اين غذا بر غير نبى خاتم (ص) روا نبود .
آنگاه پيامبر از آن غذا و آب تناول فرمودند و در آن شب، نطفه بهترين زنان جهان منعقد شد .
چون زمان ولادت فرا رسيد و خديجه درد زاييدن را احساس كرد، از زنان قريش و بنى هاشم، كسانى را طلبيد تا به كمك او بيايند .
اما آنان كه مى‏ديدند ثروتمندترين زن مكه، بلكه حجاز، به ازدواج فقيرترين مرد، آن هم مردى كه سنتها را در هم مى‏شكند درآمده است، از او دورى كردند و پيغام دادند: تو به سخنان ما توجهى نكردى و همسر يتيم ابوطالب شدى كه هيچ ثروتى ندارد؛ ما را با تو كارى نيست! خديجه غمگين و افسرده شد! اما طولى نكشيد كه چهار زن داخل خانه شدند .
خديجه ترسيد، ولى يكى از آن زنان او را به آرامش دعوت كرد و گفت: نترس كه ما فرستادگان خداوند هستيم و براى كمك به تو آمده‏ايم .
من، ساره همسر ابراهيم هستم .
اين، آسيه دختر مزاحم و رفيق تو در بهشت است .
اين يكى مريم، دختر عمران و آن ديگرى كلثوم، دختر موسى بن عمران است .
آنگاه يكى سمت راست، ديگرى سمت چپ، سومى مقابل خديجه و چهارمى بالاى سر ايشان نشست و با كمك آنان، نوزاد متولد شد .
يكى از آنان نوزاد را با آب بهشتى شست و در جامه‏اى پيچيد و او را به سخن درآورد .
نوزاد به اذن خداوند به سخن درآمد و گفت: أشهد أن لا إله إلا الله و أن أبى رسول الله سيّد الأنبياء و أن بعلى سيّد الأوصياء و ولدى سادة الأسباط: گواهى مى‏دهم كه هيچ معبودى غير از خداوند نيست و پدرم، رسول خدا و سرور پيامبران است و شوهرم سرور اوصيا و جانشينان پيامبران و فرزندانم سرور فرزندان هستند .

از امام صادق- عليه السلام- روايت شده است كه فاطمه زهرا (س) نزد حق تعالى نه نام دارد: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه، و زهرا .

 

آن حضرت در خانه نبوت و رسالت رشد و نمو كرد، از شير طهارت نوشيد و دست و بازوى پدر بزرگوار خود گرديد تا جايى كه به واسطه شدت غمخوارى او براى پدر، به ايشان لقب ام ابيها دادند، يعنى مادر پدرش .


پيامبر اكرم- صلى الله عليه وآله- هم با گفتار و هم با عمل مراتب فضل و كمال دختر خود را به مردم نشان مى‏دادند .
هرگاه از سفرى برمى‏گشتند، ابتدا به منزل فاطمه زهرا- عليهما السلام- وارد مى‏شدند و مدتى مى‏نشستند، سپس به منزل خود مراجعت مى‏نمودند .
رواياتى كه در فضل آن حضرت نقل شده است، (چه در كتب اهل سنت و چه كتب اماميه) بسيار زياد است، از جمله اينكه فرمودند: فاطمة بضعة منى؛ يؤذينى ما آذاها و يريبنى ما أرابها: فاطمه پاره تن من است؛ هر كه سبب آزار او شود، مرا آزرده و هر كه به او بدى رساند، به من بدى رسانده است .

و فرمودند: يا فاطمة! إن الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك: فاطمه جان! خداوند به خاطر خشم تو، خشمگين مى‏شود و به خاطر خشنودى تو، خشنود مى‏گردد .
همچنين در فضيلت آن حضرت، آياتى نيز نازل شده است كه مرحوم سيد عبدالحسين شرف‏الدين آن آيات را در كتاب خود، موسوم به الكلمة الغرّاء فى تفصيل الزهراء (ع) آورده است .
حضرت فاطمه زهرا (س) بنا به روايتى در اول ذى حجه سال دوم هجرى با امير مؤمنان، على (ع) ازدواج كردند .
گرچه افراد ديگرى نيز خواستار اين ازدواج بودند، ولى پيامبر (ص) در اين باره منتظر وحى الهى بودند و سرانجام به اذن پروردگار، دختر خود را به نكاح على (ع) درآوردند .

 

حاصل اين وصلت فرخنده، دو فرزند پسر يعنى امام حسن مجتبى و امام حسين- عليهما السلام- و دو دختر به نامهاى زينب- سلام الله عليها- و ام كلثوم است .
نسل ائمه نيز از امام حسين- عليه السلام- به وجود آمدند .
زندگانى خانوادگى حضرت، با كمال توافق و مهربانى توأم بود .
كار بيرون از منزل به عهده على (ع) و كار داخل منزل به عهده حضرت زهرا (س) بود .
پس از مدتى فضه را نيز به عنوان خدمتكار به جمع خود پذيرفتند و كارهاى خانه بين آن دو نفر تقسيم شد .
بنا به سفارش پيامبر (ص)، حضرت زهرا (س) هيچ‏گاه در خانه، از شوهر خود تقاضايى نكردند و همواره در سختيها و ناملايمات صبر و بردبارى پيشه مى‏كردند و هرگز از سختيهاى زندگى گله و شكايتى ابراز نداشتند .
به‏يقين مى‏توان گفت يكى از برجسته‏ترين صحنه‏هاى زندگى سياسى - اجتماعى آن حضرت، دفاع از حريم امامت و ولايت بود .
پس از رحلت پيامبر (ص) عده‏اى در محلى بنام سقيفه اجتماع كردند و ادعا كردند پيامبر رحلت كرد و براى پس از خود جانشينى باقى نگذاشت؛ لذا با ابوبكر بيعت كردند .
مهمترين مانع بر سر راه تحكيم امر بيعت، اين بود كه اين مسأله مورد موافقت اهل بيت- عليهم السلام- نبود؛ لذا به پيشنهاد عمر بن خطاب، قنفذ را (كه مردى خشن بود) به خانه على (ع) فرستادند تا از ايشان بيعت بگيرد؛ ولى آن حضرت خواسته آنان را اجابت نكرده، از منزل خارج نشدند .
عمر دستور داد تا قنفذ بدون اجازه داخل منزل شود؛ ولى اين بار فاطمه زهرا (س) مانع شدند .
سپس عمر خود به منزل آمد .
بين او و فاطمه زهرا (س) سخنانى رد و بدل شد .
به دستور وى، پشت در خانه هيزم جمع كردند و تهديد كرد كه اگر على (ع) خارج نشود، خانه را آتش خواهد زد .
پس از گفت و گوهايى كه صورت گرفت، در خانه را آتش زده، به زور وارد شدند و حضرت على (ع) را به مسجد بردند .
بنا به نقل مورخين، در اين واقعه چون در خانه را به زور باز كردند، حضرت زهرا- سلام الله عليهما- بين در و ديوار قرار گرفته، بسختى مجروح شدند و فرزندى كه در شكم داشتند سقط شد و قنفذ نيز ضربه‏اى سخت به بازوى حضرت وارد آورد .


دانش اندوزى فاطمه(عليها السلام)
فاطمه(عليها السلام) از همان آغاز، دانش را از سرچشمه وحى فرا گرفت.

آنچه را از اسرار و دانش ها، پدر براى او باز مىگفت، على(عليه السلام) مىنوشت و فاطمه آنها را گرد مىآورد كه كتابى به نام مصحف فاطمه شد.

آموزش ديگران
فاطمه زهرا(عليها السلام) با بيان احكام و معارف اسلام، زنان را به وظايفشان آشنا مىساخت.

فضّه خدمتگزار فاطمه(عليها السلام)، كه از شاگردان و پرورش يافتگان مكتب اوست در مدّت بيست سال جز با آيات قرآن سخنى نگفت و هر گاه قصد بيان مطلبى را داشت با آيه اى متناسب از قرآن، منظور خويش را بيان مىكرد.

فاطمه(عليها السلام) نه تنها از فراگرفتن دانش خسته نمىشد، بلكه در ياد دادن مسائل دين به ديگران از حوصله و پشتكار فراوانى برخوردار بود.
روزى زنى نزد او آمد و گفت: مادرى پير دارم كه در مورد نماز خود اشتباهى كرده و مرا فرستاده تا از شما مسأله اى بپرسم.
زهرا(عليها السلام) سؤال او را پاسخ فرمود.


زن براى بار دوم و سوم آمد و مسأله پرسيد و پاسخ شنيد، اين كار تا ده بار تكرار شد و هر بار آن بانوى بزرگوار، سؤال وى را پاسخ فرمود.
زن از رفت و آمدهاى پى در پى شرمگين شد و گفت: ديگر شما را به زحمت نمىاندازم.

فاطمه(عليها السلام) فرمود: باز هم بيا و سؤالهايت را بپرس، تو هر قدر سؤال كنى من ناراحت نمىشوم، زيرا از پدرم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)شنيدم كه فرمود: روز قيامت علماى پيرو ما محشور مىشوند و به آنها به اندازه دانششان خلعت هاى گرانبها عطا مىگردد و اندازه پاداش به نسبت ميزان تلاشى است كه براى ارشاد و هدايت بندگان خدا نمودهاند.


عبادت فاطمه(عليها السلام)
حضرت زهرا(عليها السلام) بخشى از شب را به عبادت مشغول مىشد.

آن قدر نمازهاى شب او طولانى مىشد و بر روى پاهايش مىايستاد كه پايش ورم مىكرد.

حسن بصرى متوفّاى 110 هجرى گويد: هيچ كس در ميان امّت از نظر زهد و عبادت و پارسايى از فاطمه(عليها السلام)والاتر نبود.


گردن بند با بركت
روزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در مسجد نشسته بود و اصحاب به دورش حلقه زده بودند.
پير مردى با لباسهاى ژوليده و حالتى رقّت بار از راه رسيد، ضعف و پيرى توان را از او ربوده بود، پيامبر به سويش رفت و جوياى حالش شد.
آن مرد پاسخ داد: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، فقيرى پريشان حالم، گرسنه ام مرا طعام ده، برهنه هستم مرا بپوشان، بينوايم گرهى از كارم بگشا.
پيامبر فرمود: اكنون چيزى ندارم ولى ?راهنماى خير چون انجام دهنده آن است.? سپس او را به منزل فاطمه(عليها السلام) راهنمايى كرد.
پيرمرد فاصله كوتاه مسجد و خانه فاطمه(عليها السلام) را طى كرد و دردش را براى او گفت.

زهرا(عليها السلام) فرمود: ما نيز اكنون در خانه چيزى نداريم، سپس گردن بندى را كه دختر حمزةبن عبدالمطّلب به او هديه كرده بود از گردن باز كرد و به پيرمرد فقير داد و فرمود: اين را بفروش ان شاءالله به خواسته ات برسى.مرد بينوا گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.
پيامبر همچنان در ميان اصحاب نشسته بود.
عرض كرد: اى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، فاطمه(عليها السلام) اين گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نيازمندىام برسانم.
پيامبر گريست.
عمّار ياسر عرض كرد: يا رسول الله! آيا اجازه مىدهى من اين گردن بند را بخرم؟ پيامبر فرمود: هر كس خريدارش باشد خدا او را عذاب ننمايد.
عمّار ياسر از اعرابى پرسيد: گردن بند را چند مىفروشى؟ مرد بينوا گفت: به غذايى از نان و گوشت كه سيرم كند، لباسى كه تنم را بپوشاند و يك دينار خرجى راه كه مرا به خانه ام برساند.

عمّار پاسخ داد: من اين گردن بند را به بيست دينار طلا و غذا و لباسى و مركبى از تو خريدم.
عمّار مرد را به خانه برد و او را سير كرد، لباسى را به او پوشاند، او را بر مركبى سوار كرد و بيست دينار طلا هم به او داد، آن گاه گردن بند را با مُشك خوشبو ساخت و در پارچه اى پيچيد و به غلام خود گفت: اين را به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)تقديم كن، خودت را هم به او بخشيدم.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز غلام و گردن بند را به فاطمه بخشيد.
غلام نزد فاطمه آمد.

آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد كردم.
غلام خنديد.
فاطمه(عليها السلام) راز خنده اش را پرسيد.
پاسخ داد: اى دختر پيامبر! بركت اين گردن بند مرا به خنده آورد كه گرسنه اى را سير كرد، برهنه اى را پوشاند، فقيرى را غنى نمود، پياده اى را سوار نمود، بنده اى را آزاد كرد و عاقبت هم به سوى صاحب خود برگشت.

موضوعات: بدون موضوع, حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها  لینک ثابت



[یکشنبه 1395-12-29] [ 10:32:00 ق.ظ ]