فاطمه جانم، نور چشمم، سلام
هشت سال از آن روزی که برایت نوشتم گذشته…
آن روزها تو دختری کوچک بودی و حالا در آستانه شکوفایی زنانهای. هنوز هم باور دارم که حیا و عفت، تاج زیبایی توست. هنوز هم معتقدم که حجاب تو، جهاد توست؛ اما امروز میخواهم با زبانی آرامتر، با قلبی پر از مهر، با تو سخن بگویم.
دخترم، دنیا پر از صداهاییست که میخواهند تو را از حقیقت دور کنند. اما تو میتوانی با ایمان، با آگاهی، با وقار، راه خودت را پیدا کنی. حیا فقط یک پوشش نیست، یک انتخاب آگاهانه است؛ انتخابی برای حفظ گوهر وجودت، برای احترام به خودت، برای بندگی خالصانه.
برادرت حسن، آن روزها کودک پنجسالهای بود که با زبان کودکانهاش از محرم و نامحرم میگفت. امروز او هم بزرگتر شده، و هنوز هم مظلومانه در برابر تمسخرها ایستاده. اما من و پدرت همیشه کنارش بودیم، و خواهیم بود. همانطور که کنار تو هستیم.
فاطمه جان، اگر روزی دیدی که دنیا با زخم زبانهایت را آزرد، اگر دیدی که راه ایمان سخت شد، یادت باشد که این راه، راه عاشقان است. راهیست که حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) با تمام وجود پیمود. تو هم میتوانی چون او باشی… چون او بمانی.
لباس حیا را نه برای ریا، بلکه برای رضای خدا بپوش. زیبایی تو در نگاه پاکت، در قلب روشن و در بندگی خالصانهات است. تو را به حضرت فاطمه میسپارم… و مطمئنم که او دستت را خواهد گرفت.
با تمام عشق مادری، مادرت
تاریخ: 11 مهر 1404
#نامه_اي_به_دخترم
[جمعه 1404-07-11] [ 06:32:00 ب.ظ ]